سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم سه گونه اند : دانشمند و دانشجو و بی سر و پایان بیهوده . [امام صادق علیه السلام]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» و رگ هایی بریده

گفتند : خویش را بایست قربانی کنی!

گفت : باکی نیست،که خویشی در میان نیامده است

بانگ آمد : و اکبرت را،اصغر را،قاسم را وعبد الله را

گفت : فدائیان رهند

گفتند : عباس را بازوان از تن جدا کنند و بر سرش عمود آهنین و در چشمانش تیر بنشانند

گفت : چه باک؟

گفتند : آخرین امیدش،مشک آبی که به دهان گرفته به خیمه ها نرسد و کودکان از تشنگی بمیرند.

گفت : غم نیست،جدشان سیراب خواهد کرد

گفتند : زینب به اسیری رود.

گفت : چه بیم

گفتند : همسران و زنان کاروان آوارگی کشند،دخترانت سیلی خورند،خیمه هایت بسوزند،بر کشته ها به سم ستوران بتازند،سرت بر نیزه برند،و بیش از این

و پاسخ : لبیک

و تنها : تسلیماْ لأمرک بود

« هر که در این بزم مقربتر است         جام بلا بیشترش می دهند »

و در این مسیر

حج نیمه تمام را به کربلا می کشد

و استلام حجر را به بوسه بر خنجر اکمال می بخشد

و شش ماهه را قربانی می آورد

و ظهر عاشورا

در آخرین لحظات

دخترک سه ساله را وداع می گوید

و یک تنه با قامتی خمیده از داغ علمدار خویش به میدان رو می کند

گونه ها هر لحظه سرخ تر،عزم آهنین هر لحظه جزم تر و آتش درون زبانه کش و جگر سوخته تیز تر گردد،

آنگاه که در اوج خستگی و در نهایت تنهایی و غریبی فریاد بی کسی سر می دهد:

« هل من ناصر ینصرنی    وهل من معین یعینُنی    و هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله-صلّی الله علیه وآله و سلم- »

لختی بر نیزه تکیه می زند تا اندکی بیاساید

پیشانی مبارکش،

صحیفه پاک خداوندی را سنگی از جفا می شکافد

و چون دامن بر می گیرد تا خون جبین بسترد  

بر سینه اش،جایگاه اسرار و مخزن راز حق

تیری سه شعبه می نشیند

و این با بر خط نیزه خونی تازه جاری می شود

دستان حسین بر نیزه می ماند

و قامت خسته و غم آلود فرزند زهرا خم می شود

و پیکر مقدسش فرو می افتد

آرام آرام

و گرگان از هر سو در هجوم

و زینب همه را می بیند

                                                

حسین بر زمین گرم کربلا سر می نهد و زبان تشنه در کام خشک می گرداند :

« الهی رضاْ برضاک و صبراْ علی بلاک و شکراْ علی نعماک ، لا معبود سواک »

ملائک موج می زنند

فوج انبیا خاک غم بر سر کرده اند

عرشیان برخاسته اند

فرشیان چشم بسته اند

افلاکیان نوحه می کنند

خاکیان بر سر می زنند

از بام عرش ندا می رسد:

« یا ایّتها النفس المطمئنة ، ارجعی الی ربّک ، راضیّة ْ مرضیّة ْ ، فادخلی فی عبادی ، و ادخلی جنّتی »

و لبخندی بر لبان حسین می شکافد

لبخند حسین دریای معناست

                                                                                                   

و اینک مائیم و شام تاریک

و خیمه های نیم سوخته

وکشته های خونین بی کفن

و صحرای خشک گرما زده ای که در هر گوشه اش دخترکی ترسان خزیده و طفلی از تشنگی بر زمین مانده

و زینب که با کوهی از مصیبت بر دوش،و با چشمانی اشک آلود،و مویی سپید،و قامتی خمیده گمشدگان را می جوید

تا در مقام حسین ، کاروان را باز گرداند

و چشمانی که هنوز در دل شب بر صحرا مانده است

و جسمی عریان که نیزه ها وسنگهایش پوشانده است

ورگهایی بریده ، بوسه گاه زینب

*

دوش از هر سو آوای دلنشین قرآن به گوش می رسید

واز هر کنار نوای دلنواز مناجات

و هر فرزندی در آغوش پدر

و علی اکبر در برابر دیدگان حسین

و علی اصغر در دامان رباب

و عباس ، علمدار رشید حسین چون پروانه ای بر گرد خیمه ها

و دل کودکان حرم به او خوش

و چشمان زینب ،‌بیقرار قامت رسای برادر بود

و امشب

زینب در جستجوی گمشده ای

با رسالت حسین بر دوش

و چهارمین امام ، زین العابدین

با تنی ناتوان،بر اشتری به زنجیر پیچیده

راهی در پیش،بی پدر

و کاروانی از غم،و قافله ای از اندوه

و چشمانی که هنوز در دل شب بر صحرا مانده است

و جسمی عریان که نیزه ها وسنگهایش پوشانده است

و رگهایی بریده ، بوسه گاه زینب.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 86/11/5 :: ساعت 9:21 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]